زندگی احمد نوجوان زمانی که پدرش او را به مدرسه شبانه روزی می فرستد زیر و رو می شود. در حالی که پدر این را فرصتی برای نظم و انضباط فرزندش میداند، این یک کابوس برای احمد است که از خانواده گرم جدا شده است.
هازان که به عنوان عکاس استودیویی در واحد تبلیغات یک خبرگزاری در کلانشهر مشغول به کار است، با خبر غیرمنتظرهای به روستا میرود تا در کنار پدرش باشد که در بستر مرگ به سر میبرد.